آخرین مطالب
امکانات وب
خواب
چت
معده درد
کتاب
استرس
معده درد
کلاس
کتاب
معده درد
شب زنده داری
چت
گریه
معده درد
معده درد
معده درد
.
.
.
+ ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را...آیا؟؟!
+ نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 12:5 توسط ریحانه
always be a blogger...ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : az-khodam بازدید : 77
مامان که بشوم از همان سه چهار سالگی دست بچه ام را می گیرم می برم کلاس انواع ساز و آواز و زبان های زنده و مرده ی دنیا و کلاس هنری و هفت هشت تا ورزش رزمی و غیر رزمی و کوفت و زهر مار و قس علی هذای دیگر ثبت نامش می کنم تا وقتی به سن الان من رسید عصرهای واپسین روزهای تابستانش را به جای کتاب داستان خواندن و اراجیف نوشتن توی وبلاگش ـ اگر شجریانی چیزی ازش در نیامد و آپولو هوا نکرد ـ صرف کوک کردن ویولونش برای کنسرت هفته ی آینده ش کند یا برود اردوی تیم ملی لااقل! + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 17:32 توسط ریحانه always be a blogger...ادامه مطلب
ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : az-khodam بازدید : 69
اینجا اتاق خوابگاه است.
امروز عید است و من دوش گرفته ام ،موهایم را سشوار کرده ام ،رژ زده ام و دو زانو نشسته ام روی تخت روبروی لپتاپ و میبینم که حرفی برای نوشتن ندارم.
توی فیسبوک میچرخم ،الویه میخورم و گاهی یادم می آید که انگشتانم دارند از سرما کرخت می شوند و بعد نگاهی به ادلیست خاموشم می اندازم که اگر روشن هم می بود باز هم فرقی نمی کرد چون چیزی برای گفتن نسیت و بعد یکهو دلم شور دوست جان را هم می always be a blogger...ادامه مطلب
ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : ندارم, نویسنده : az-khodam بازدید : 76
همیشه گفته اند آدم هایی که به این دنیا می آیند برای انجام کاری آمده اند، یا مثلن قلمبه سلمبه ترش می شود اینکه هر انسانی در دنیا رسالتی دارد که برای انجام آن پا به این دنیا می گذارد و ازین جور چیزها...
حالا سوال من اینجاست که این رسالت کوفتی را چه کسی تعیین میکند؟
مثلن الان کاملن د بی سی چلی برای من تعیین شده که تحت هر شرایطی باید قوی باشم؟؟
یا اینکه نوبت به خلق من که رسیده یک نفر نشسته تمام سلول always be a blogger...ادامه مطلب
نمیدونم چرا الان و چرا اینجا و چرا بعد چندین سال! اما حالا که میخوام دوباره وبلاگ بنویسم دلم خواست دوباره همینجا بزارم نوشته هام رو.
پی نوشت: دوستای قدیمی اگه هنوز هستین برام کامنت بذارین دلم تنگتونه :)
+ نوشته شده در جمعه یازدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 3:30 توسط ریحانه |
always be a blogger...ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : بازگشت,غرورمندانه, نویسنده : az-khodam بازدید : 66
دانستن و داشتن تخصص در زمینه‌ی خاصی لزوما مجوزی برای نسخه پیچیدن در تمام زمینه ها نیست!
پس اگر شعور نداشتیم اقلا یک دید واقعی به خود داشته باشیم.
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 13:30 توسط ریحانه |
always be a blogger...ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : بیشعوری, نویسنده : az-khodam بازدید : 69
چند سالی هست که هر چیزی که ذهنم را درگیر میکند توی خوابهایم به شدت دیده می‌شود.
دیشب خواب میدیدم که توی وان حمام ایستاده‌ام و در حالی که موهایم را میشستم دسته دسته از چاه پایین میروند. با لبخند ترسناکی توی آینه سر بی موی خودم را تماشا میکردم و در این فکر که شرشان را کم کرده‌ام،ناخودآگاه به خودم آمدم و با هراسی که ای وای چه بر سرشان آورده‌ام موها را بیرون می‌کشیدم!!
شب قبلترش دیدم که دور از چشم always be a blogger...ادامه مطلب
تظاهر امر کثیفی‌ست. این را همین اول گفتم چون حس مقدمه گویی ندارم. میخواستم یک متن بلندبالا بنویسم در باب اینکه آدم‌های دورو، پست و حقیر و قابل ترحمند و باعث تنزل نژاد بشر؛ پس این چنین نباشید! بعد دیدم نتیجه گیری اخلاقی را همان اول بگویم و زحمت بیخود به خودم ندهم. البته قبل از آن هم بنا داشتم بنویسم دورو که می‌گویم هی این آدم‌های خاله زنک دو به هم زن را در ذهن‌های کلیشه‌ایتان متصور نشوید. دورو بود always be a blogger...ادامه مطلب
اگه تمام دلایلمون برای فوق العاده بودن فیلم لیون و بزاریم کنار این فیلم یه دیالوگ طلایی داره که برای مدت‌ها تو مغز آدم میپیچه.سکانسی که سارو بزرگ شده و کنار مادرخوندش میشینه و میگه متاسفم که تو نتونستی بچه‌های خودتو داشته باشی ، مادرخونده ش بهش میگه ما میتونستیم بچه دار شیم اما منو پدرت فکر کردیم دنیا به اندازه کافی آدم توی خودش داره واسه همین تصمیم گرفتیم بچه‌هایی رو به فرزندی بگیریم که مثل تو ر always be a blogger...ادامه مطلب
ما را در سایت always be a blogger دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : az-khodam بازدید : 64
اینستا رو باز کردم اولین عکسش, عکس همکلاسی مدرسه‌م بود که حالا دخترش یک ماهه شده و جشن گرفتن یک ماهگیشو.به این فکر میکنم که اگه منم مثل آدمای دیگه زندگی میکردم، مثل اونا درس میخوندم، مثل اونا تو روزای پیک خواستگار همونطوری سنتی ازدواج میکردم حالا خیلی معمولی و بدون همه‌ی این دغدغه هام و دویدن‌ها لابد داشتم چند ماهگی پسرمو جشن میگرفتم.قورمه سبزی بار میذاشتم، خونه رو برق مینداختم و همه‌ی ذوقمو واسه always be a blogger...ادامه مطلب